اولين باري كه گل دخترم تنهايي به خريد رفت
29 تير - به اندازه تمام دنيا خوشحالم. آخه جيگر مامان تنهايي رفته برام خريد كرده. بعدازظهر داشتم ترنم رو ميبردم كلاس نقاشي كه توي ماشين حالش بد شد . فكر كنم به خاطر گرماي بيش از حد هوا بود و يا آلودگي هوا ،نميدونم. خلاصه ديگه كلاس نرفتيم و برگشتيم خونه. كمي بعد كه ترنم حالش بهتر شد گفت ماماني چيزي لازم نداري برم از آقاي فريدوني برات بخرم. خيلي تعجب كردم . آخه تا به حال ترنم تنهايي به مغازه نرفته بود. خلاصه از اون اصرار و از ما انكار. تا بالاخره موفق شد كه منو راضي كنه كه تنهايي به مغازه بره. بهش پول دادم و نشستم پشت پنجره تا گل دختر رو ببينم. با...